Thursday, June 21, 2012

هیچ باورم نمی‌شود واقعیت باشد حوادث. می‌گوید بیمارستان‌ها و بقیه. می‌دانم بقیه، یعنی پزشک قانونی. می‌خواهم بالا بیاورم این چند روز را، برگردانم‌اش به چهار روز پیش: سورمه‌ای پوش دستان‌اش‌ را قلاب کرده زیرِ کشاله‌ی ران راست‌اش، خنده‌ی مستانه می‌کند. زیرچشمی نگاه‌ش می‌کنم. گوش‌ام بسته است. حواس‌ام مجموع دندان‌هایی‌ست که دوست‌شان دارم.
برگرد لعنتی. واقعی نباش. مهربان باش.

No comments:

Post a Comment