Sunday, October 5, 2014

 به بوی نان لواش فکر میکنم. راستش این است که من خیلی کم دلم غذایی را میخواهد. اگر بخواهد آنقدر لحظه ای است که می آید و میرود. نه کباب و نه قرمه سبزی و نه فسنجان و لوبیا پلو. البته یک روزهایی هم بوی آش رشته می آید و نمیرود. اما، آن ترکیب جادویی نان لواش نازک و چای شیرین و پنیر سفید چیزی است که همیشه هوسش را دارم. مثل حالا به وقت 3 بامداد. حتی وقتی تهرانم هم هوسش را دارم چون آن نان ها را فقط میشد در مهدکودک شش سالگی ام پیدا کرد. چایی در لیوان شیشه ای دسته دار. شیرینی زیاد. پنیر فراوان. بزن بریم بهشت اصلاً.

No comments:

Post a Comment