Saturday, December 20, 2014

Sexual Harassment in like a camel which eventually sit by your door, mine has settled.


ایستاده بودیم کنار قبر نسیم شمال، حزن گرفته بودم. حزن از کنار شهدای سی تیر آمده بود چسبیده بود بیخ گلویم. دستم را گرفت برد سمت دهانش بوسید. لعنتی. لعنتی. کاش دهان باز کنی نسیم شمال بکشی ام داخل.
.
داشتم با شور توضیح میدادم که چه نوشته ام و چه ها باید بنویسم. درآمد که میل بوسیدنت را دارم. یخ زدم. خشکم زد. لعنتی تمام این وقتی که داشتم حرف میزدم به جای نقشه ها به لبهایم نگاه میکردی؟ لعنتی. لعنتی.
.
توی دفتر رییس نشسته ام. دست هایم در هوا تکان میخورد. لرزشش را مبینیم. نفس عمیق بکش دختر. مشتشان میکنم. میگوید برو راپورتش کن. نمیشود. میدانم نمیشود.
.
ایمیل زده ن عزیز. معذرت خواهی مرا بپذیر. گیرم که پذیرفتم، جای گرمای دستت روی سرشانه هایم را چه کنم. گنجشک بر خود مچاله شده ام را چه کنم. لعنتی. با احترام.
.
یک بار که این خشم و نفرت رفت؛ که فهمیدم باید چه کنم در این شرایط؛ یک چیز درست درمونی مینوستم لابد از همه ی اهانت هایی که از ابراز عشق مردان جای پدرم بهم روا داشته شده. نمیفهمم. هیچ نمی فهممشان.

No comments:

Post a Comment